سر خط خبرها

دکتر رضا داوری اردکانی: مردمی که با عادات و مشهورات زمانه خود خو کرده اند تفکر را بر نمی تابند

بدون فلسفه راه به هیچ جا نمی توان برد. شواهد تاریخی بسیاری می‌توان ذکر کرد که هر وقت و هر جا فلسفه قوت داشته سیاست و علم و معیشت و معاملات و رفتار مردمان از نظم و اصلاح ...

دکتر رضا داوری اردکانی: مردمی که با عادات و مشهورات زمانه خود خو کرده اند تفکر را بر نمی تابند

فیلسوف ومتفکر ایرانی و رئیس فرهنگستان علوم کشور

از درآمد کتاب فسفه معاصر ایران

بدون فلسفه راه به هیچ جا  نمی توان برد. شواهد تاریخی بسیاری می‌توان ذکر کرد که هر وقت و هر جا فلسفه قوت داشته سیاست و علم و معیشت و معاملات و رفتار مردمان از نظم و اصلاح نسبی برخوردار بوده و هرجا که آشوب و آشفتگی و پریشانی و درماندگی در کار و بار مردم پیدا شده فلسفه و تفکر غایب بوده است.

 کسانی که گفته اند وقت نداریم که به فلسفه بپردازیم و کارهای واجب تر از آن داریم نمی دانسته‌اند و نمی دانند که وقت با تفکر پیدا می شود و به دست می آید. قوم و مردمی که وقت ندارند به فلسفه بپردازند شاید برای هیچ کاری وقت پیدا نکنند.

فلسفه تابع سیاست نیست و اگر تابع سیاست شود دیگر آن را فلسفه نمی‌توان و نباید دانست. ما بیش از اندازه به سیاست وقع می نهیم و همه چیز را با ملاک آن می سنجیم. اگر بتوانیم از آن آزاد شویم و به تفکر آزاد دست یابیم، به آزادی سیاسی هم می رسیم و تا وقتی که با آزادی اصلی نرسیده‌ایم، باید همواره در سودای آزادی بمانیم.

سیاست که در حد خود امر مهمی است و حتی قلمرو تفکر است اگر به صورت قالب و قشر درآید و آن قشر فلسفه و تفکر را در تنگنا قرار دهد، چه بسا که مصیبت به بار آید. شاید بپندارند که کسانی از روی عمد فلسفه را به استخدام سیاست درآورده‌اند و می کوشند آن را در خدمت سیاست نگاه دارند ولی در حقیقت چنین نیست. اگر فلسفه وجود داشت استخدام هیچ چیز در نمی آمد.

البته سیاست  امر مهمی است و می تواند حتی مستقل از فلسفه باشد، اما سیاست جدید یعنی سیاستی که از ۵۰۰ سال پیش در اروپا قوام یافته است نه فقط پیوندی با فلسفه دارد بلکه ریشه اش در فلسفه است. درجایی که فلسفه و سیاست از هم جدا بوده اند، نه فلسفه قوتی داشته است که سیاست را یاری کند و نه سیاست به بنیاد خود اندیشیده است که بتواند آن را طلب کند. درآنجا آشفتگی و آشوب بر همه چیز حاکم است. درآنجا تفکر تابع اهوا است.

بدترین وضع آن است که تشخیص و تمیز در کار نباشد. اگر در جایی که حرف های پیش پا افتادۀ مبتذل را بر سخن حکمت و معرفت ترجیح می دهند و مخصوصاً اگر بر این ترجیح اصرار دارند، شاید پدید آمدن تفکر را احساس کرده‌اند، گویی که تفکر در همین نزدیکی است و ممکن است فرا رسد و باید آن را سد کرد. مردمی که با عادات و مشهورات زمانه خود خو کرده اند تفکر را بر نمی تابند.

فلسفه کانت، زبان و سخن جهان متجدد است. جهان متجدد هم چه درست بخوانیمش و چه نادرست، وجود دارد و بر همه جا و همه چیز و همه کس به درجات احاطه پیدا کرده است. فلسفه های دکارت و کانت و هگل فلسفه های جهان تجددند و تا زمان تجدد باقی است هر موضعی فلسفی باید ناظر به عالم جدید و تجدد باشد و البته ناظر بودن غیر موافق بودن است، تا در متن این جهان وارد شود و در راه بردن یا دگرگون کردن آن مؤثر باشد.

فلسفه به عنوان تفکر یادگرفتنی و آموختنی نیست. آنچه آموخته می شود جسم فلسفه است و کسی با داشتن جسم فلسفه فیلسوف نمی شود. توجه کنیم که فلسفه در اختیار شخصی که آن را می گوید و می نویسد نیست، بلکه شخص فیلسوف به زبان فلسفه سخن می‌گوید و نماینده فلسفه است.

عارضه‌ای که فلسفه در همه جهان و بخصوص در کشورهایی مثل ایران به آن مبتلا شده است معکوس شدن نسبت فلسفه با سیاست است. در اصل و در آغاز فلسفه سیاست را راه می برده است، اما اکنون سیاست می‌خواهد ملاک و میزان فلسفه باشد و تکلیف حق و باطلِ فلسفه را معین کند. شاید گمان می کنند که از این طریق فلسفه را در خدمت سیاست می‌آورند و اساس سیاست را محکم می کنند، ولی فلسفه‌ای که استخدام شود و به عنوان وسیله به کار رود دیگر فلسفه نیست و شاید که به سیاست آسیب برساند.

ما تاریخ درخشان فلسفه داریم، اما فلسفه ما هنوز به زبان مناسب نرسیده و رغبتی هم به یافتن آن ندارد. ما باید در فلسفه جهانی شریک شویم، فلسفه معاصر ایران با این شرکت "تحقق" می یابد.

#دکتر_رضا_داوری_اردکانی

#فلسفه_ما_زبان_مناسب_ندارد

#مردم­_خوکرده_با_عادات_و_مشهورات

کانال تلگرامی ساختارهای ایرانی

@Iranianstructures

 

 

 

نظرات ارسال نظر