موانع توسعه در کشور و نسبت آن با ساختارهای دانشگاهی و مدیریت دانش
روایتی از اولیاء دین نقل شده است که در آن در باب نسبت "جهان" و "عالِم" تذکری بنیادین داده شده است. اگر عالِم فاسد گردد عالَم به فساد کشیده خواهد شد...
موانع توسعه در کشور و نسبت آن با ساختارهای دانشگاهی و مدیریت دانش
دکتر سید جواد میری، جامعه شناس و دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
روایتی از اولیاء دین نقل شده است که در آن در باب نسبت "جهان" و "عالِم" تذکری بنیادین داده شده است. اگر عالِم فاسد گردد عالَم به فساد کشیده خواهد شد.
بحث بنیادین در این عبارت حِکمی از منظر پدیدارشناسانه چیست؟
بحث از هستی اجتماعی است. به زبان دیگر، توازن در هستی اجتماعی زمانی ممکن خواهد بود که اهل دانش دچار زوال و انحطاط نشده باشند، در غیر این صورت واقع بودگی جمعی انسان ها دچار فساد و زوال خواهد گشت.
این سخن بدین معناست که نظم زاییده قدرت نیست بل قدرت زاییده نظم است. نظم یکی از ابعاد دانش است که عالِم آن را صورتبندی می کند و به صورت مفهومی آن را در "بیان" ظاهر می کند.
حال اگر از این منظر به وضع کشور نگاه کنیم درخواهیم یافت که جنس مشکلات کشور به خلاف "حس اولیه" از جنس سیاسی نیست بل ریشه در ساحت علم دارد که ما از آن به نظام دانایی یاد کردیم.
به تعبیر دیگر، برای صورتبندی "وضعیت فسادینه" باید به بنیان های نظام دانایی در کشور و نسبت آن با تحولات عصری نظر بیفکنیم.
و ببینیم آیا با چینش کنونی قادر به برهم زدن "وضع زوالین" خویش هستیم یا اصلا چینش کنونی خود بخشی از موقعیت فسادینه در کشور است؟
عالِم در نظام دانایی کنونی چگونه دچار "انتروپی" و "فساد" می شود؟
هنگامیکه از فساد عالِم در بستر کنونی دانش که نهادمند است سخن می گوییم به نوعی از سیاستگذاریهای دانش در کشور صحبت می کنیم.
آنگاه می توان گفت که فساد در نظام دانایی ریشه در نوع فهم از "مدیریت دانش" دارد و این سخن بدین معناست که دانش در دیدگاه سیاستگذاران و مدیران نظام دانایی در ایران از چه جنس تلقی می گردد؟
آیا دانش "کالا" است و از نوع "خدمات" یا دانش "آتش" است و از نوع "روشنایی"؟ اگر کالا تلقی گردد بهترین نحوه مدیریت بر چنین بازاری "زد و بند" و "دمِ او را ببین تا دمِ تو را ببیند" خواهد بود.
ولی اگر دانش آتش باشد آنگاه جان باید کوره ای گردد که تحمل آتش را در طول زمان مدید پیدا کند که شاید با تدبیر به انواری در جامعه مبدل گردد.
برای فهم نوع دوم از دانش ما ساز و کار دیگری لازم داریم که اکنون در ساحات گوناگون نظام دانایی ایران وجود ندارد و این فقدان کل سیستم را دچار ناکارکردی کرده است.
عالمان تبدیل به کارمندان حقوق بگیر شده اند حتی حریت فردی را نیز از دست داده اند و اغلب وارد چرخه معیوب "زد و بند" می شوند تا لقمه نانی به کف آرند و به غفلت بخورند.
به سکوت درآوردن اهل علم از جنس سیاست نیست بل ریشه در ساخت نظم دانایی دارد که ما خود در تولید و نهادینه کردن و بازتولید آن و جامعه پذیر کردن یکدیگر برای فسادینه کردن چرخه دانش سهیم و سهامدار هستیم.